بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة
یا زهراء سلام الله علیها
تفسیر صفحۀ ۲۷ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۱۷۷ - تفسیر نور:
«لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» نیکی (تنها) این نیست که (به هنگام نماز) روی خود را به سوی مشرق یا مغرب بگردانید، بلکه نیکوکار کسی است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورده و مال (خود) را با علاقهای که به آن دارد به خویشاوندان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان و سائلان و در (راه آزادی) بردگان بدهد، و نماز را برپای دارد و زکات را بپردازد و آنان که چون پیمان بندند، به عهد خود وفا کنند و آنان که در (برابر) سختیها، محرومیّتها، بیماریها و در میدان جنگ، استقامت به خرج میدهند، اینها کسانی هستند که راست گفتند (و گفتار و رفتار و اعتقادشان هماهنگ است) و اینان همان پرهیزکارانند.
نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۱۷۷:
کلمه «الْبِرَّ» بهمعنای نیکی است، ولی به هر کس که خیلی نیکوکار باشد، میگویند او «برّ» است. یعنی وجودش یکپارچه نیکی است.
«الْبَأْساءِ» از «بؤس» به معنای فقر و سختی است که از خارج به انسان تحمیل میشود؛ «الضَّرَّاءِ»، درد و بیماری است که از درون به انسان فشار میآورد و «حِینَ الْبَأْسِ» زمان جنگ و جهاد است.
بعد از ماجرای تغییر قبله که در آیۀ ۱۴۴، سورۀ بقره آمد، سخنِ روز، پیرامون قبله و تغییر آن بود که این آیه میفرماید: چرا به جای محتوای دین که ایمان به خدا و قیامت و انجام کارهای نیک است، به سراغ بحثهای جدلی رفتهاید.
جامعترین آیۀ قرآن:
این آیه جامعترین آیۀ قرآن است؛ زیرا اصول مهم اعتقادی، عملی و اخلاقی در آن مطرح گردیده است.
در تفسیر المیزان از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله نقل شده است که فرمودند: هر کس به این آیه عمل کند، ایمانش کامل است.
این آیه پانزده صفت نیک را در سه بخشِ ایمان، عمل و اخلاق بیان نموده است.
در بخش ایمان، به مسئلۀ ایمان به خدا، فرشتگان، انبیا، قیامت و کتب آسمانی اشاره شده است.
در بخش عمل، به مسائل عبادی مانند نماز و اقتصادی مانند زکات و اجتماعی مانند آزاد نمودن بردگان و نظامی مانند صبر در جبهه و جنگ، و روحی و روانی مثل صبر در برابر مشکلات، اشاره گردیده است.
و در بخش اخلاقی به وفایبهعهد و دل کندن از مادّیات و ترحّم به فقرا اشاره شده است.
ایمان به خدا، سبب خضوع در برابر حق و عدم تسلیم در برابر طاغوتهاست.
ایمان به قیامت، موجب وسعت دید و بلندی همّت میگردد.
ایمان به وجود ملائکه، نشانۀ ایمان به تشکیلات ماورای طبیعت است.
ایمان به انبیا، ایمان به وحی و جریان هدایت در طول تاریخ است و دلیل بر اینکه انسان در این جهان رها و بیبرنامه نبوده است.
انفاق، بیانگر تعاون و نوعدوستی است.
نماز، پیوند مستقیم با خداست.
زکات برنامهریزی برای حل مشکل محرومان است.
وفایبهعهد موجب تحکیم ارتباطات است.
و صبر عامل آبدیدهشدن انسانهاست. «تفسیر مراغی، ذیل آیه»
جملۀ «آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ» را سه نوع معنا نمودهاند:
الف: پرداخت مال به دیگران با وجود علاقهای که به آن هست؛
ب: پرداخت مال بر اساس حبّ خداوند؛
ج: پرداخت مال بر اساس علاقهای که به فقیر است.
صبر، مادر همۀ کمالات است و قرآن راه رسیدن به بهشت را صبر میداند «أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا» «فرقان، ۷۵» به آنان جایگاه بلند داده میشود، به پاس بردباری که کردند.
چنانکه فرشتگان به بهشتیان میگویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ» «رعد، ۲۴» درود بر شما که پایداری کردید.
همچنین دربارۀ رهبران الهی میفرماید: «جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا» «سجده، ۲۴» آنان را به خاطر صبرشان، پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت مینمودند.
مشابه این آیه، در روایات نیز برای معرفی معارف دینی چنین آمده است:
«لیس العاقل من یعرف الخیر من الشر و لکن العاقل من یعرف خیر الشرین» عاقل آن نیست که خیر را از شر بشناسد، عاقل آن است که میان دو شر، خیرش را برگزیند. «بحار، ج ۷۸، ص ۶»
«لیس العلم بکثرة التعلم انما هو نور یقذفه الله فی قلب من یرید» دانش، به آموختن بسیار حاصل نمیشود. دانش واقعی، نوری الهی است که به دلها میتابد. «بحار، ج ۱، ص ۲۲۵»
«لیس البر فی حسن الزی و لکن فی السکینة و الوقار» بزرگی، در ظاهرِ آراسته نیست، بلکه در آرامش و وقار است. «بحار، ج ۱، ص ۱۰۶»
«لیس السخی» «الذی ینفق ماله فی غیر حقه و لکنه الذی یؤدی الی الله ما فرض علیه»سخاوتمند کسی نیست که درهر جا و لو بیجا انفاق کند، بلکه کسی است که در هر جا خشنودی خداست انفاق کند.«بحار، ج ۷۱، ص ۳۵۲»
«لیس العبادة کثرة الصیام و الصلاة و انما العبادة کثرة التفکر فی امر الله» عبادت به نماز و روزه بسیار نیست، به تفکّر دربارۀ خدا و آثار اوست. «بحار، ج ۷۱، ص ۳۲۵»
«اشد من یتم الیتیم یتیم انقطع عن امامه» آنکه از سرپرستی پیشوای حق محروم گشته، یتیمتر از کسی است که پدر و مادرش را از دست داده است. «بحار، ج ۱۰۸، ص ۱۷۱»
برای رسیدن به کمالِ تقوا، انفاقِ واجب و غیر واجب، هر دو لازم است.
بعضی از مردم به مستمندان کمک میکنند، ولی حقوق واجب خود را نمیپردازند و برخی دیگر با پرداخت خمس و زکات، نسبت به فقرا و محرومان بیتفاوت میشوند.
این آیه، مؤمن واقعی را کسی میداند که هم حقوق واجب را بپردازد و هم انفاق مستحبّ را انجام دهد.
به همین دلیل در روایات میخوانیم: در اموال ثروتمندان، غیر از زکات نیز حقّی برای محرومان است. «تفسیر قرطبی» و کسی که سیر بخوابد درحالیکه همسایۀ او گرسنه باشد ایمان به خدا و قیامت ندارد. «کافی،ج ۲، ص ۶۶۵»
پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۱۷۷:
۱. به جای محتوای دین، به سراغ ظاهر نرویم و از اهداف اصلی باز نمانیم. «لَیْسَ الْبِرَّ» «وَ لکِنَّ الْبِرَّ»
۲. یکی از وظایف انبیاء و کتب آسمانی، تغییر فرهنگ مردم است. «لَیْسَ الْبِرَّ» «وَ لکِنَّ الْبِرَّ»
۳. شناخت مفاهیم، مهم نیست؛ عمل به آن مهم است. کلمه «الْبِرَّ» بهمفهوم نیکی است، ولی دانستن آن مهم نیست، کسیکه این مفهوم را محقّق میسازد ارزش دارد. «لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ»
۴. ایمان، مقدّم بر عمل است. «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ» «آتَی الْمالَ»
۵. ایمان به همۀ انبیاء و ملائکه لازم است. «آمَنَ بِاللَّهِ» «وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ»
۶. ارتباط با خدا در کنار ارتباط با مردم و تعاون اجتماعی در حوادث و گرفتاریها مطرح است. «آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» «وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ»
۷. تمام کارهای نیک در سایۀ ایمان به خدا شکل میگیرد. «آمَنَ بِاللَّهِ» «آتَی الْمالَ»
۸. هدف اسلام از انفاق، تنها سیر کردن گرسنگان نیست، بلکه دل کندن صاحب مال از مال نیز هست. «عَلی حُبِّهِ»
۹. نیکوکاران، مال و دارایی خود را با رغبت و علاقه در راه خدا انفاق میکنند. «آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ»
۱۰. با دست خود به فقرا و یتیمان و بستگان انفاق کنید. «آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ»
۱۱. در انفاق، بستگان نیازمند بر سایر گروههای مستمند، اولویّت دارند. «ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی»
۱۲. سائل را رد نکنید؛ گرچه فقیر، مسکین، درراهمانده و فامیل نباشد. کلمۀ «السَّائِلِینَ» به صورت مستقل مطرح شده است. «وَ الْمَساکِینَ وَ» «السَّائِلِینَ»
۱۳. ایمان و نماز و زکات، بدون شرکت در جهاد کامل نمیشود. «وَ حِینَ الْبَأْسِ» «أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا»
۱۴. مدّعیان ایمان بسیارند، ولی مؤمنان واقعی که به تمام محتوای دین عمل کنند، گروهی اندک هستند. «أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا»
۱۵. نشانۀ صداقت، عمل به وظایف دینی و تعهّدات اجتماعی است. «أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا»
۱۶. متّقی کسی است که عملش، عقایدش را تأیید کند. «آتَی الْمالَ» «أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»
تفسیر صفحۀ ۲۷ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۱۷۸ - تفسیر نور:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ» ای کسانیکه ایمان آوردهاید! (قانون) قصاص در مورد کشتگان، بر شما (چنین) مقرّر گردیده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، پس اگر کسی از ناحیه برادر (دینی) خود (یعنی صاحب خون و ولیّ مقتول) مورد عفو قرار گیرد. (یا قصاص او به خون بها تبدیل شود) باید شیوهای پسندیده پیش گیرد و به نیکی (دیه را به ولی مقتول) بپردازد، این حکم تخفیف و رحمتی است از ناحیۀ پروردگارتان، پس برای کسی که بعد از این (از حکم خدا) تجاوز کند، عذاب درناکی دارد.
نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۱۷۸:
«الْقِصاصُ» از ریشۀ «قص» به معنای پیگیری است. لذا به داستان دنبالهدار و پی در پی «قصّه» میگویند. پیگیری قتل تا مجازات قاتل را «قصاص» گویند.
در هر اجتماعی گاهوبیگاه قتلی صورت میگیرد، یک دین جامع و کامل همانند اسلام، در قبال چنین حوادثی باید طرح و برنامۀ عادلانه و منطقی ارائه دهد که بتواند جلوی ازدیاد و تکرار چنین حوادث و همچنین جلوی انتقامهای نابهجا و احیاناً سوء استفادهها را بگیرد، تا قاتلان، جسور نشوند و خون مظلوم به هدر نرود.
در جاهلیّت قبل از اسلام، گاه به خاطر کشته شدن یک نفر، قبیلهای به خاک و خون کشیده میشد و جنگهای طولانی به راه میافتاد.
اسلام با طرحی که در این آیه مطرح شده، هم حفاظت خون مردم و هم رضایت طرفین و رعایت حدود و اندازه را در نظر گرفته است.
البتّه قانون قصاص، حکم الهی نیست که قابل عفو و اغماض نباشد، بلکه حقّی است برای صاحبان خون که میتوانند با گرفتن دیه و یا بدون آن، از حقّ خود صرف نظر کنند.
چرا در قانون قصاص، جنسیّت مطرح است؟ اگر قاتل مرد و مقتول زن باشد، مرد را قصاص نمیکنند؟
قتل زن و مرد، از نظر الهی و انسانی و کیفر اخروی یکسان است، لکن در کیفر دنیوی فرق دارد و این به خاطر آن است که معمولاً مرد نانآور خانه و قتل او سبب ضربۀ اقتصادی به خانواده است و قانون بر اساس نوع است، نه موارد نادر که ممکن است زنی نانآور باشد.
پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۱۷۸:
۱. برای تحقّق احکام دینی، حکومت دینی لازم است. اجرای قانون قصاص بدون قدرت و حکومت، امکان ندارد. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»
۲. در قانون قصاص، اصول تساوی و عدالت مورد توجّه است. «الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی»
۳. قاطعیّت و عطوفت در کنار هم لازم است. «فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ» گویا اولیای مقتول، برادر قاتل هستند و قاتل، از مرز اسلام و اخوت بیرون نمیرود.
۴. حقوق اسلامی، آمیخته با اخلاق اسلامی است. «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ» «فَمَنْ عُفِیَ»
۵. اسلام، نه مانند یهود تنها راه را قصاص میداند و نه همچون مسیحیّت بهترین راه را عفو میشناسد، بلکه راههای مختلفی مثل قصاص، خونبها و عفو را مطرح میکند. «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ» «فَمَنْ عُفِیَ»
۶. جواز عفو قاتل و تبدیل قصاص به گرفتن خونبها، برای تربیت شماست. «تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ»
۷. تجاوز از حدود الهی و سوءاستفاده از آن ممنوع است. «فَمَنِ اعْتَدی» «فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ»
۸. اگر در قانونی تخفیف قرار دادید، جلو سوءاستفادهها را بگیرید. «ذلِکَ تَخْفِیفٌ» «فَمَنِ اعْتَدی»
تفسیر صفحۀ ۲۷ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۱۷۹ - تفسیر نور:
«وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» ای صاحبان خرد! برای شما در قصاص، حیات (و زندگی نهفته) است. باشد که شما تقوی پیشه کنید.
نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۱۷۹:
گویا آیه در مقام پاسخ به یکسری ایرادهایی است که به حکم قصاص، بهخصوص از سوی روشنفکر نمایان مطرح میشود.
قرآن میفرماید: حکم قصاص برای جامعۀ انسانی تأمینکنندۀ حیات و زندگی است.
قصاص یک برخورد و انتقام شخصی نیست، بلکه تأمینکنندۀ امنیّت اجتماعی است. در جامعهای که متجاوز قصاص نشود، عدالت و امنیّت از بین میرود و آن جامعه گویا حیاتی ندارد و مرده است. چنانکه در پزشکی و کشاورزی و دامداری، لازمۀ حیات و سلامت انسان، گیاه و حیوان، از بین بردن میکروبها و آفات است. اگر به بهانۀ اینکه قاتل هیجان روانی پیدا کرده، بگوییم او رها شود، هیچ ضمانتی نیست که در دیگر جنایتها این بهانه مطرح نشود؛ چون تمام جنایتکاران در حال سلامت و آرامش روحی و فکری دست به جنایت نمیزنند.
با این حساب تمام خلافکاران باید آزاد باشند و جامعۀ سالم نیز تبدیل به جنگل شود که هر کس بر اثر هیجان و دگرگونیهای روحی و روانی، هر کاری را بتواند انجام دهد.
گمان نشود که دنیای امروز، دنیای عاطفه و نوعدوستی است و قانون قصاص، قانونی خشن و ناسازگار با فرهنگ حقوق بشر دنیاست.
اسلام در کنار حکم قصاص، اجازۀ عفو و اخذ خونبها داده تا به مصلحت اقدام شود.
توجیهاتی از قبیل اینکه از مجرمان و قاتلان در زندان با کار اجباری به نفع پیشرفت اقتصادی بهرهگیری میکنیم، قابل قبول نیست. چون این برنامهها، تضمینکنندۀ امنیّت عمومی نیستند. اصل، مقام انسانیّت و جامعۀ عدالتپرور است، نه دنیای پرخطر همراه با تولید بیشتر، آن هم به دست جنایتکاران و قاتلان!
از آنجا که قانون قصاص، ضامن عدالت و امنیّت و رمز حیات جامعه است، در پایان آیه میفرماید: «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» یعنی اجرای این قانون، موجب خودداری از بروز قتلهای دیگر است.
انواع حیات:
حیات، دارای انواعی است:
۱. حیات طبیعی: مثل زنده شدن زمین در بهار و بعد از باران «یُحْیِ الْأَرْضَ» «روم، ۵۰»؛
۲. حیات معنوی: مثل دعوت پیامبر که عامل زنده شدن مردم است «دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ» «انفال، ۲۴»؛
۳. حیات برزخی: که شهدا دارند «لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ» «بقره، ۱۵۴»؛
۴. حیات اخروی که برای همه است. «یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ» «بقره، ۲۸»؛
۵. حیات اجتماعی در سایه امنیّت و عدالت، نظیر همین آیه «لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ».
پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۱۷۹:
۱. اجرای عدالت، تضمینکنندۀ حیات جامعه است. «لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ»
۲. تعادل میان رأفت و خشونت، لازم است. خدایی که رحمن و رحیم است، قصاص را رمز حیات میداند. «لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ»
۳. حذف عنصر خطرناک، یک اصل عقلانی است. «یا أُولِی الْأَلْبابِ»
۴. زود قضاوت نکنید؛ ممکن است در برخورد سطحی، قصاص را خوب ندانید ولی با خرد و اندیشه درمییابید که قصاص رمز حیات است. «یا أُولِی الْأَلْبابِ»
۵. تقوا و دوری از گناه، فلسفۀ احکام دین است؛ چه احکام عبادی و چه قضایی. «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»
در بیان فلسفۀ روزه نیز میفرماید: «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» «بقره، ۱۸۳»
۶. قصاص، سبب بازداری مردم از تکرار قتل است. «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»
تفسیر صفحۀ ۲۷ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۱۸۰ - تفسیر نور:
«کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ» بر شما مقرّر شده که چون یکی از شما را (نشانههای) مرگ فرا رسد، اگر مالی از خود به جای گذارده، برای پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته وصیّت کند، این کار حق و شایسته پرهیزکاران است.
نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۱۸۰:
بعضیها فکر میکنند وصیّت کردن، زمینۀ زود مردن است، درحالیکه یک نوع دوراندیشی است و اینکه میفرماید: هنگام مرگ وصیّت کنید.
چون آن لحظه، آخرین فرصت است و گرنه میتواند سالها قبل از فرا رسیدن مرگ، وصیّت کند. بعضی وصیّت کردن را واجب دانستهاند؛ امّا از جملۀ «حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ» استفاده میشود که این عمل مستحبّ است وگرنه میفرمود: «حقا علی المؤمنین»
در آیۀ شریفه به جای کلمۀ «مال» از کلمۀ «خَیْراً» استفاده شده تا روشن شود که مال و ثروت، مایۀ خیر و نیکی است و آنچه در اسلام مورد انتقاد قرار گرفته، مال حرام یا علاقۀ زیاد به مال یا ترجیح دادن مال بر کمالات فردی و نیازهای اجتماعی و یا استثمار مردم برای تحصیل آن است.
وصیّت باید بر اساس «بِالْمَعْرُوفِ» یعنی عقلپسند باشد، نه از روی کینه و انتقام و یا مهرورزیهای بیجا و بیرویه. چون از ارث، تنها بعضی از بستگان بهرهمند میشوند آن هم به مقدار معیّن.
لذا اسلام سفارش میکند اگر در میان فامیل کسانی هستند که از ارث محروم هستند و یا سهم ارث آنان اندک است با وصیّت، در مورد توسعۀ سهمیّه آنان اقدام نماید، ولی اگر کسی در این وصیّت رعایت عدالت نکند و یا ظلمی را روا دارد، گناه کبیره انجام داده است. «سفینةالبحار، وصی»
در لابهلای متون روایی آمده است: شخصی با داشتن کودکانی صغیر، تمام اموال خود را در راه خدا بخشید. چون پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله متوجّه شدند، پرسیدند با این مرده چه کردید؟ گفتند: او را دفن کردیم. فرمود: اگر قبلًا به من خبر داده بودید، اجازه نمیدادم او را در قبرستان مسلمانان دفن کنید؛ چرا که او با داشتن این همه فرزند، برای آنان هیچ مالی نگذاشته و همه را در راه خدا داده است. «سفینة البحار، وصی»
وصیّت، کار دقیقی است که اگر خدای ناکرده با بیتوجّهی انجام شود و بعداً عامل فتنه و ناراحتیهایی گردد، تمام کارهای خیر محو میشود.
از پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله روایت شده است که فرمودند: گاهی انسان شصت سال عبادت میکند، ولی چون وصیّتنامۀ خود را عادلانه تنظیم نمیکند، به دوزخ میرود. «نهجالفصاحة، جمله ۶۲۶»
وصیّت، نشانۀ آن است که مالکیّت انسان حتّی بعد از مرگ در مورد قسمتی از داراییهایش ادامه دارد.
مقدار وصیّت، یکسوم مال است و اگر شخصی در مورد بیش از این مقدار وصیّت کند، اجازۀ وارثان شرط است. برای اینکه یاد بگیریم چگونه وصیّت کنیم، بهتر است وصیّتنامههای اولیای خدا، شهدا و علما را بخوانیم.
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: هر کس ابتدا به عهده بگیرد که وصیّت شخصی را انجام دهد، ولی سپس بدون عذر آن را رها کند، هیچعملی از او قبول نمیشود و تمام فرشتگانِ میان آسمان و زمین او را لعنت میکنند و دائماً در غضب خداوند است و در برابر هر کلمۀ «یا ربّ» که میگوید، یک لعنت بر او نثار میشود و پاداش تمام کارهای قبلی او بهپای وصیّتکننده ثبت میگردد. «تفسیر أطیبالبیان»
آثار و برکات وصیّت:
۱. وصیّت، نشانۀ دقّت و اهل حساب بودن است.
۲. وصیّت، نشانۀ احترام به حقوق دیگران است.
۳. وصیّت، انجام امور خیری است که از آن غفلت شده و تداوم عمل صالح، پس از مرگ است.
۴. وصیّت، راهی برای پرکردن خلأهای اقتصادی و تعدیل ثروت است.
رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله فرمودهاند: هر کس با وصیّت از دنیا برود، گویا شهید مرده است. «وسائل، ج ۱۳، ص ۳۵۲»
وصیّت برای والدین و بستگان، عامل تجدید محبّت ویک نوع قدرشناسی است.
لذا در آغاز آیۀ وصیّت، والدین مطرح شدهاند تا علاوهبر سهم ارث، وصیّت به نوعی تنظیم شود که نفعش به آنان نیز برسد که این خود از مصادیق احسان است.
اقسام وصیّت:
۱. واجب: مثل وصیّت به حقّاللَّه، حقّالناس، قضای نماز و عبادات دیگر، پرداخت حقوق واجبه مانند خمس، زکات، دیون، بدهکاریهای مردم؛
۲. مستحبّ: مثل وصیّت به امور خیریّه؛
۳. مباح: مثل وصیّت فرزندان به نوع شغل، حرفه، لباس، طعام؛
۴. مکروه: مثل وصیّت به مقبرهسازی؛
۵. حرام: مثل وصیّت به ایجاد مراکز فساد، انتشار کتب ضالّه.
پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۱۸۰:
۱. گرچه با مرگ، انسان از دنیا میرود، امّا پروندۀ عمل او با کارهایی نظیر وصیّت باز میماند. «إِذاحَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ» «الْوَصِیَّةُ»
۲. مال و ثروت، اگر در راه درست مصرف شود خیر است. «إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ»
۳. در وصیّت باید علاوهبر ارث، برای والدین و نزدیکان سهمی قرار داد. «الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ»
۴. وصیّت باید بر اساس عرف پسندیدۀ جامعه باشد. «الْوَصِیَّةُ» «بِالْمَعْرُوفِ»
۵. ترک وصیّت، نوعی بیتقوایی نسبت به حقوق دیگران است. «الْوَصِیَّةُ» «حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ»
تفسیر صفحۀ ۲۷ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۱۸۱ - تفسیر نور:
«فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» پس هر کس که آن (وصیّت را) بعد از شنیدن، تغییر دهد، گناهش تنها بر کسانی است که آن را تغییر میدهند، همانا خداوند شنوا و داناست.
نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۱۸۱:
این آیه هم هشداری است به کسانیکه درصدد تغییر و یا تبدیل وصیّت دیگران بر میآیند.
اگر کسی بعد از شنیدن و با خبر شدن از موضوع وصیّت و موارد مصرف آن، دست به تغییر یا تبدیل آن بزند، گناه این تغییر و تبدیل به گردن همان کسی است که این عمل ناشایست را مرتکب شده است؛ ولی وصیّتکننده به پاداش خود میرسد.
مثلًا اگر کسی وصیّت کند که به صد فقیر کمک شود، ولی به جای صد فقیر، اموال او را به دیگران دهند و آنان نیز خبر نداشته و مال را مصرف کنند.
در این صورت وصیّتکننده که از دنیا رفته، به پاداش کمک به فقرا میرسد.
و گیرندگان بیخبر هم گنهکار نیستند.
در این میان، گناه تنها به عهدۀ کسی است که وصیّت را تغییر داده است و باید بداند که خداوند شنوا و آگاه است و کیفر این خیانت را در دنیا و آخرت به او خواهد داد.
در حدیث میخوانیم: وصیّت را اگر چه به نفع یهودی یا نصرانی باشد، تغییر ندهید. «تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۱۵۹»
پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۱۸۱:
۱. تغییر وصیّت از سوی دیگران، حرام است. «فَمَنْ بَدَّلَهُ» «فَإِنَّما إِثْمُهُ»
۲. حقّ مالکیّت، بعد از مرگ نیز محترم است و کسی حقّ تغییر وصیّت را ندارد. «فَمَنْ بَدَّلَهُ» «فَإِنَّما إِثْمُهُ»
۳. گناه آگاهانه و مغرضانه، خطرناکتر است. «بَعْدَ ما سَمِعَهُ»
۴. در وصیّت کردن، باید شاهد گرفت. «بَعْدَ ما سَمِعَهُ»
۵. وصیّتکنندگان، به پاداش میرسند هر چند کسی وصیّت آنان را تغییر دهد. «إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ»
۶. ایمان به اینکه ما در محضر خدا هستیم، بهترین عامل تقوی و دوری از تغییر و تبدیل وصیّت مردم است. «فَمَنْ بَدَّلَهُ» «إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»
منبع: محسن قرائتی، تفسیر نور ، ج ۱، ص ۲۷۰-۲۸۱.
https://farsi.khamenei.ir/photo-index?year=1381
حضرت امام خمینی(رحمةالله علیه)
پس از پیروزی انقلاب و رأی به جمهوری اسلامی از سوی مردم در گفتاری به تبیین اهمیت ولایت فقیه پرداخت. ایشان در پاسخ به افرادی که مخالف قانونی شدن ولایت فقیه در کشور بودند و آن را مایه تباهی اسلام میدانستند، میفرماید:
«تکذیب ولایت فقیه، تکذیب معصومین و تکذیب اسلام است.»
حضرت آیت الله امام خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی در مراسم سیوچهارمین سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) تبیین کردند:
«ایمان» و «امید» نرمافزار امام(ره) برای ایجاد ۳ تحول بزرگ
۱۴ /خرداد/ ۱۴۰۲
حضرت آیت الله امام خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از مردم قم به مناسبت سالروز قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶:
هدف اغتشاشات از بین بردن نقاط قوت کشور بود نه برطرف کردن ضعفها
۱۹ /دی/ ۱۴۰۱
۱۶ /فروردین/ ۱۴۰۲
حضرت آیت الله امام خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از شاعران و استادان زبان و ادب پارسی:
ویژگی ممتاز شعر فارسی تولید سرمایههای معرفتی و معنوی است
حضرت آیت الله امام خامنه ای:
جهاد فکری
البته یکی از جهادها هم جهاد فکری است. چون دشمن ممکن است ما را غافل کند، فکر ما را منحرف سازد و دچار خطا و اشتباهمان گرداند؛ هر کس که در راه روشنگری فکر مردم، تلاشی بکند، از انحرافی جلوگیری نماید و مانع سوءفهمی شود، از آنجا که در مقابله با دشمن است، تلاشش جهاد نامیده میشود. آن هم جهادی که شاید امروز، مهمّ محسوب میشود. پس، کشور ما امروز کانون جهاد است ... ۱۳۷۵/۰۳/۲۰
حضرت آیت الله امام خامنه ای:
عبرتهای عاشورا
اگر کسانی برای حفظ جانشان، راه خدا را ترک کنند و آنجا که باید حق بگویند، نگویند، چون جانشان به خطر میافتد، یا برای مقامشان یا برای شغلشان یا برای پولشان یا محبّت به اولاد، خانواده و نزدیکان و دوستانشان، راه خدا را رها کنند، آن وقت حسینبنعلیها به مسلخ کربلا خواهند رفت و به قتلگاه کشیده خواهند شد ... ۱۳۷۵/۰۳/۲۰
حضرت آیت الله امام خامنه ای:
عبرتهای عاشورا
اگر خواص امری را که تشخیص دادند به موقع و بدون فوت وقت عمل کنند، تاریخ نجات پیدا میکند و دیگر حسینبنعلیها به کربلاها کشانده نمیشوند. اگر خواص بد فهمیدند، دیر فهمیدند، فهمیدند اما با هم اختلاف کردند؛ کربلاها در تاریخ تکرار خواهد شد ... ۱۳۷۵/۰۳/۲۰
حضرت آیت الله امام خامنه ای:
عبرتهای عاشورا
چرا مسلم بن عقیل را با اینکه میدانستید نمایندهی امام است، تنها گذاشتید؟! آمده بود و با او بیعت هم کرده بودید. قبولش هم داشتید. به عوام کاری ندارم. خواص را میگویم. چرا هنگام عصر و سرِ شب که شد، مسلم را تنها گذاشتید تا به خانهی طوعه پناه ببرد؟! اگر خواص، مسلم را تنها نمیگذاشتند و مثلاً، عدّه به صد نفر میرسید، آن صد نفر دور مسلم را میگرفتند. خانهی یکیشان را مقرّ فرماندهی میکردند. میایستادند و دفاع میکردند. مسلم، تنها هم که بود، وقتی خواستند دستگیرش کنند، ساعتها طول کشید. سربازان ابن زیاد، چندین بار حمله کردند؛ مسلم به تنهایی همه را پس زد. اگر صد نفر مردم با او بودند، مگر میتوانستند دستگیرش کنند؟! باز مردم دورشان جمع میشدند. پس، خواص در این مرحله، کوتاهی کردند که دوْر مسلم را نگرفتند ... تصمیمگیری خواص در وقت لازم, تشخیص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنیا در لحظهی لازم، اقدام خواص برای خدا در لحظهی لازم. اینهاست که تاریخ و ارزشها را نجات میدهد و حفظ میکند! ... ۱۳۷۵/۰۳/۲۰
سید حسن نصرالله: جوانان غیرتمند خودتان هتاکان به قرآن کریم را به اشد مجازات برسانید/ موضع کشورهای اسلامی در یاری قرآن کریم، ضعیف است/ ایستادگی تا آخرین نفس در راه دین و مقدسات وظیفه همه ماست
از بزرگترین درسهای کربلا این است که ما وظیفه داریم تا آخرین نفس در راه دین و مقدسات خود ایستادگی کنیم. این درس تا روز قیامت پابرجاست و در ایستادگی در راه دین هیچ چیز نباید ما را بترساند و بلرزاند.
فرد جاسوس موساد با هتک حرمت مقدسات اسلامی آن هم با حمایت پلیس سوئد به مقدسات دو میلیارد مسلمان اهانت می کند؛ موضع کشورهای اسلامی در یاری قرآن کریم، ضعیف است.
بار دیگر این فرد جنایتکار ملعون در سوئد با حمایت پلیس این کشور، قرآن کریم را سوزاند، این رفتار، چالش شرم آور و ذلت بار برای دو میلیارد مسلمان در جهان است.
یاران شیدای حسینی
میهمان غریب کوفه/شرح حالی بر زندگانی مسلم ابن عقیل
عاشورا نه فقط روزی برای عزاداری است بلکه فرهنگی است که با تدبر و مطالعه بیشتر در زوایای آن می توان زمینه ساز حرکت های عمیقی بود. در این بخش قصد داریم در روزهای عزاداری محرم و صفر به ذکر یکی از شهدای گرانقدر کربلا بپردازیم.
مسلم بن عقیل، برادر زاده امیرالمؤمنین و پسر عموى حسین بن على (ع) بود. دودمانى که مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود.مسلم به افتخار دامادى امیرالمومنین علی علیه السلام نایل شد و با یکى از دختران امام به نام "رقیه" ازدواج کرد. این وصلت بر میزان فضیلت هایش افزود و او را بیشتر در محور «حق» و در خدمت نظام الهى آن حضرت در دوران خلافتش قرار داد.
درجنگ صفین، وقتى که امیرالمؤمنین(ع) لشگر خود را صفآرایى مى کرد، امام حسن و امام حسین(ع) و عبدالله بن جعفر و مسلم بن عقیل را بر جناح راست سپاه، مامور کرد.
مسلم، در دوران خلافت حضرت على(ع) در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس از شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامت دو فرزندش، حسنین -علیهما السلام تجسم پیدا کرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاکش را بر این آستان فدا کرد.
در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى(ع) که از سخت ترین دوره هاى تاریخ اسلام نسبت به پیروان اهل بیت و طرفداران حق بود،مسلم با خلوص هر چه تمام در مسیر حق بود و از باوفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن علیه السلام محسوب مى شد. پس از شهادت امام مجتبى(ع) که امامت به حسین بن على(ع) رسید تا مرگ معاویه که یک دوره ده ساله بود;باز مسلم را در کنار امام حسین(ع) مى بینیم.
مسلم بن عقیل دست از محبت و ولایت و حمایت امام زمان خویش -حسین بن على(ع)- بر نداشت تا این که به عنوان پیشاهنگ نهضت کربلا در کوفه به شهادت رسید و افتخار اولین شهید کاروان عاشورا را به خود اختصاص داد و اولین شهید از اصحاب امام حسین بود.
در ماجراى کربلا دو تن از فرزندان مسلمبن عقیل به شهادت رسیدند و دو فرزند دیگر در کربلا به اسارت نیروهاى دشمن درآمدند که آنها را به کوفه برده و تحویل «ابنزیاد» دادند. نزدیک به یک سال در زندان بودند که پس از فرار به شهادت رسیدند.
مسلم در کوفه
مردم کوفه، خاطره حکومت چهارساله علوى را به یاد داشتند و در این شهر، شخصیت هاى برجسته و چهره هاى درخشانى از مسلمانان متعهد و یاران اهلبیت بودند. از این رو نامه ها و طومارهاى مفصلى با امضاى چهره هاى معروف شیعه در کوفه و بصره به امام حسین(ع) نوشتند، که تعداد این نامه ها به هزاران مى رسید. کوفیان،گروهى را هم به نمایندگى از طرف خود به سرکردگى «ابوعبدالله جدلى» به نزد آن حضرت فرستادند و نامه هایى همراه آنان ارسال کردند.
حضرت حسینبن على(ع) مناسب ترین فرد براى این ماموریت محرمانه را «مسلمبن عقیل» دید، که هم آگاهى سیاسى و درایت کافى داشت و هم تقوا و دیانت و هم خویشاوند نزدیک امام بود. به نمایندگانى که از کوفه آمده بودند، فرمود:من، برادر و پسر عمویم (مسلم) را با شما به کوفه مى فرستم، اگر مردم با او بیعت کردند;من نیز خواهم آمد.
مسلم به همراه نامه امام به کوفه آمده بود.در گوشهاى کوفیان پیچید که مسلم، افسر جانباز و پیشاهنگ این نهضت پیام انقلاب عدل را با خویش آورده است. و مشتاقان،بسان موج خشم آلود اما طالب و مشتاق به سوى خانه مسلم، روان گشتند
با وجود این همه بیعتگران جان بر کف و انقلابی هاى آماده براى هرگونه فداکارى در راه حمایت حسین(ع) و بر انداختن حکومت یزید، مسلم بن عقیل، طى نام هاى اوضاع را به امام گزارش داد و با بیان شرایط و زمینه مساعد براى نهضت از امام خواست که به سوى کوفه بشتابد.
والى کوفه «نعمان بن بشیر» بود که از جانب معاویه و پس از او از سوى یزید به این سمت،گماشته شده بود. وقتى از تجمع مردم کوفه، پیرامون مسلم و بیعت با او آگاه شد، در یک سخنرانى مردم را تهدید کرد و آنها را از رفت وآمد پیش مسلم بن عقیل و شنیدن حرف هایش نهى کرد; اما انقلابیون کوفه که دل به مهر حسین(ع) سپرده و دست بیعت با نمایندهاش مسلم داده بودند براى سخنان تهدیدآمیز او ارزشى قائل نشدند
عبدالله حضرمى ،طى نامهاى به یزید گفت اگر به کوفه نیاز دارى، مرد نیرومندى براى سرکوبى شورشیان و اجراى فرمانت بفرست، چرا که نعمان بن بشیر، مردى ناتوان است یا خود را ضعیف مى نمایاند. یزید هم براى حفظ سلطه و حاکمیت بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. ابن زیاد،با اجازه و اختیارهاى نامحدودى براى قلع وقمع و کشتار و فرونشاندن آتش مبارزات، مخفیانه و با قیافهاى مبدل و نقابدار به هنگام شب وارد کوفه شد و مراکز قدرت را، با عملیاتى شبیه کودتا به دست گرفت.
مسلم بن عقیل، در خانه «مختار» بود که صحنه حوادث به صورتى که یاد شد، پیش آمد. از آن جا که ابن زیاد، براى سرکوبى انقلابی ها به دنبال رهبر این نهضت; یعنى مسلم مى گشت، مسلم مى بایست جاى امن تر و مطمئن ترى انتخاب کند. این بود که مقر و مخفیگاه خود را تغییر داد و به خانه «هانى» رفت.
یکى از وقایع مربوط به دوران مخفى بودن مسلم در خانه هانى نقشه ترور «ابن زیاد» است که انجام نشد.معقل که از سرسپردگان حکومت بود، با دریافت سه هزار درهم، ماموریت یافت که به عنوان یک هوادار مسلم و طرفدار نهضت با طرفداران مسلم تماس بگیرد و به عنوان یک انقلابى،که مى خواهد این پول ها را براى صرف در راه انقلاب و تهیه سلاح و امکانات مبارزه به مسلم تحویل دهد، کمکم به پیش مسلم راه یافته و از خانه او و تشکیلات و افراد مؤثر، گزارش تهیه کرده و به ابن زیاد خبر دهد. به تدریج و با سیاست خاصی با مسلم دیدار کرد و گزارشات آن را به ابن زیاد می رساند.
والى کوفه به فکر دستگیرى هانى افتاد تا از این طریق به مسلم هم دسترسى پیدا کند، زیرا مى دانست تا وقتى که هانى، در محل خود مستقر باشد، بازداشت مسلم بن عقیل عملى نیست و نیروهاى زیادى که در اختیار و در فرمان هانى هستند،مقاومت و دفاع خواهند کرد. پس باید با نقشهاى پاى هانى را به «دارالاماره» بکشد و او را در همان جا زندانى کند تا بین او و مسلم جدایى بیفتد. وقتی هانی با معقل در دربار ابن زیاد روبرو شد و فهمید که وی جاسوس عبید الله بوده است. عبید الله هانی را به زندان انداخت.
مسلم، در این اوضاع وخیم همراه نیروهاى تحت فرمان خود با قلبى سرشار از ایمان به خدا و حقانیت راه و جهاد خویش دلاورانه مى جنگید. مسلم،آن روز، کربلایى در درون کوفه به وجود آورد! تعدادى از یارانش به شهادت رسیدند و خود نیز پس از آن همه درگیرى و جنگ،مجروح شده بود. 31 آن روز به پایان رسید. سختى مبارزه، عده اى را به خانه هاى خود کشاند. تهدیدهاى حکومت، عده اى دیگر را از میدان جهاد و تعهدات «بیعت» به خانه و زندگى آسوده کشاند. تبلیغات گسترده هم در روحیه عده اى دیگر تزلزل و ضعف پدید آورد. در نتیجه، شب هنگام، مسلم بن عقیل در مسجد، نماز مغرب را فقط با حضور سى نفر اقامه کرد. پس از نماز،آن عده کمتر شده بودند (ده نفر) از مسجد که بیرون آمد،حتى یک نفر هم همراهش نبود که او را به جایى راهنمایى کند.
مسلم براى یافتن خانه اى که شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در کوچه ها غریبانه مى گشت و نمى دانست به کجا مى رود. زنى به نام «طوعه»، جلوى خانه اش ایستاده، نگران و منتظر پسرش بود. طوعه شیعه و هوادار مسلم بود، اما این غریب را نمى شناخت. مسلم، جلو رفت و سلام داد و آب خواست....
زن آب آورد. مسلم نوشید. تنها مرد کوفه این پیرزن بود که مسلم را امان داد. آن شب مسلم به عبادت و تهجد می پرداخت و فقط لحظاتی از شب را چشم بر هم بست. فرزند طوعه وقتی سحرگاه مسلم را درخانه یافت نیروهای حکومتی را به طمع دریافت جایزه به منزلش آورد و مسلم پس از نبردی دلاولانه و شجاعانه با ضمانت امان نامه از دشمن صلح کرد و به نبرد ادامه نداد. اما امان نامه ای در کار نبود. مسلم دستگیر شد و به کاخ عبید الله آمد. عبید الله گفت تو کشته می شوی. مسلم از حاضران، عمر سعد را براى وصیت انتخاب کرد. سه موضوع را در وصیت هاى خود،مطرح کرد: «قرض هایم را در کوفه با فروختن زره و شمشیرم بپرداز! جسد مرا از ابن زیاد تحویل بگیر و به خاک بسپار! کسى را پیش حسینبن على(ع) بفرست تا به کوفه نیاید».
ولى عمر سعد که خبث و خیانت با وجودش آمیخته بود، در همان مجلس، خیانت کرد و وصیت هاى سه گانه مسلم را، براى ابن زیاد،فاش ساخت و در واقع، ماهیت پلید خود را آشکار نمود.
مسلم را به بالای دار الاماره بردند و بدنش را از بالای دارالاماره به پایین انداختند.
حوادث پس از شهادت مسلم
قاتل مسلم پس از آن جنایت، پایین آمد و پیش ابن زیاد رفت. ابن زیاد پرسید: وقتى که مسلم را از پله هاى قصر، به بالا مى بردید چه عکس العملى داشت و چه مىگفت؟
گفت: خدا را مرتب، تسبیح مى گفت و از او مغفرت و بخشش مى طلبید....
وقتى پیکر مطهر آن شهید را از فراز دارالاماره به پایین و به میان مردم انداختند، دستور داده شد تا بر آن بدن، طناب بسته و سرطناب را بکشند. و.... چنان کردند، تا آن که بدن بى سر را برده و به دار کشیدند.
پس از شهادت مسلم، به سراغ «هانى» رفتند.
هانى در زندان بود. دست هایش را از پشت بسته بودند که براى کشتن آوردند. هانى هنگام آمدن، هواداران خود از قبیله مذحج را به یارى مى طلبید، ولى کسى او را یارى نکرد. با قدرت،دست خود را کشید و از بند،بیرون آورد و در پى سلاح و ابزارى مى گشت که به دست گرفته و بر آنان حمله کند،که ماموران دوباره گرفتند و دستانش را محکم از عقب بستند و با دو ضربت، سر این انسان والا و حامى بزرگ مسلم را از بدن،جدا کردند.
هانى، در زیر ضربات جلاد مىگفت: «بازگشت به سوى خداست. خدایا مرا به سوى رحمت و رضوان خویش ببر!»
آن فرومایگان،بدن هانى را هم به طنابى بستند و در کوچه ها و گذرها بر خاک کشیدند. خبر این بى حرمتى به مذحجیان رسید. اسب سوارانشان حمله کردند و پس از درگیرى با نیروهاى ابن زیاد بدن هانى و مسلم را گرفتند و غسل دادند و بر آنها نماز خواندند و دفن کردند، در حالى که جسد مسلم، بى سر بود. آن روز، تنى چند از سرداران اسلام هم دستگیر شده و به شهادت رسیدند و اجساد مطهرشان در کنار آن دو قهرمان رشید به خاک سپرده شد و در روز نهم ذیحجه،کربلاى کوچکى در کوفه بر پا شد و یادشان به جاودانگى پیوست.
سخنان امام حسین(ع) پس از شهادت آن بزرگان،نشانه موقعیت والا و وظیفه شناسى و عمل به تعهد و رسالت از سوى مسلم بود. درباره مسلم،فرمود:
خدا مسلم را رحمت کند که او به رحمت و رضوان خدا شتافت و تکلیفش را ادا نمود و آنچه که به دوش ماست مانده است.
امام، آن گاه خبر شهادت مسلم را به زنان کاروان خویش هم داد و دختر کوچک مسلم بن عقیل را طلبید و دست محبت بر سرش کشید. دختر متوجه شهادت پدر شد. امام فرمود:
من به جاى پدرت... دختر گریست، زنان گریستند. امام هم اشک در چشمانش حلقه زد. پس از شهادت اینان وقتى بعضى از رهگذران که از اوضاع کوفه به امام گزارش مى دادند و از آن حضرت مى خواستند که برگردد و به کوفه نرود، امام جواب مىداد: «بعد از آنان در زندگى خیرى نیست.» و به همه مى فهماند که تصمیم به رفتن دارد.
کاش می شد بنویسم که گرفتار شدم
مثل خورشید گرفتار شب تار شدم
گرد این شهرم و بر پیر زنی مدیونم
این هم از غربت من بود که ناچار شدم
من نمی خواستم علّت دلواپسی
معجر زینب کبری شوم انگار شدم
من بدهکاری خود را به همه پس دادم
به تو اندازه یک شهر بدهکار شدم
من در این خانه تو در خانه خولی ، تازه
با تو همسایه دیوار به دیوار شدم
کاش می شد بنویسم کفنی برداری
کفنی نیست اگر ، پیرهنی برداری
منابع:
1-ابن شهر آشوب،مناقب آلابى طالب، چهار جلد، انتشارات علامه، تهران.
2-ابن اثیر، الکامل، انتشارات دار صادر، بیروت 1396ق.
3-ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ترجمه رسولى محلاتى، انتشارات صدوق، قمر 1390
4-خوارزمى، مقتل الحسین(ع)، مکتبة المفید، قم 1383.
5-السماوى، محمد، ابصار العین فى انصار الحسین، مکتبة بصیرتى، قم.
6-قمى، شیخ عباس، منتهى الامال، انتشارات جاویدان، تهران.
7-قمى، شیخ عباس، نفس المهموم، ترجمه شعرانى، انتشارات اسلامیه، تهران 1374.
8- مفید، ابوعبدالله، محمدبن محمدبن نعمان، ارشاد، دو جلد، کنگره شیخ مفید، قم 1413 ق.
9-طبرى، محمدبن جریر ، تاریخ طبرى، شش جلد، انتشارات لیدن.
10-المقرم، عبدالرزاق، الشهید مسلم بن عقیل، بىتا، بىنا.
11-المقرم، مقتل الحسین(ع)، مکتبة بصیرتى، قم 1367.
12-مجلسى، محمد باقر،بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت1403.
التماس دعا
- ۲۲ مهر ۰۲ ، ۱۶:۲۶